جدول جو
جدول جو

معنی طالع بین - جستجوی لغت در جدول جو

طالع بین
فال بین، آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، فال گو، فال گیر
تصویری از طالع بین
تصویر طالع بین
فرهنگ فارسی عمید
طالع بین
آنکه دعوی پیشگوئی آینده مردمان را کند، فالگیر طالع گیر
تصویری از طالع بین
تصویر طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
طالع بین
فالگیر
تصویری از طالع بین
تصویر طالع بین
فرهنگ فارسی معین
طالع بین
رمال، غیب گو، فال بین، فالگیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واقع بین
تصویر واقع بین
آنکه حقیقت امر را می نگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاس بین
تصویر طاس بین
کسی که در طاس فال می بیند، آنکه به وسیلۀ طاس جادوگری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو، فال گیر
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ / خُدْ تَ)
برآمدن. طلوع کردن. صبح طالع شدن، دمیدن. (دستوراللغۀ ادیب نطنزی). سرزدن آفتاب از پس کوه. برآمدن. تیغ زدن:
چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شود
همچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 133)
لغت نامه دهخدا
(لِ عَ)
تثنیۀ طالع: این هر دو رگ را که بدین هر دو گرده آمده است (از جگر) ، الطالعین گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
کسی که فال میگیرد، طالعبین، رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نوعی فال بین، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کسی که در طاس فال بیند، (آنندراج) :
بر اطراف آن قصرهای متین
نشستند چون مردم طاس بین،
ملاحسین صبوحی
لغت نامه دهخدا
(لِ عِ بَ)
بخت بد. طالع نحس. طالع نگون. بخت نامیمون:
طالع بد بود و بداختر شدم
نامزد کوی قلندر شدم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
آنکه بنگریستن خال پوست بدن فال گوید مثل فال بین و کف بین، حازی
لغت نامه دهخدا
(لِعِ)
طالع نحس. طالعنگون. بخت بد: این چه بخت نگون است و طالع دون. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ طالب در حالت نصب و جر. جویندگان
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شغل و پیشۀ آنکه سر کتاب بازکن باشد. فالگیری. طالعگوئی. طالعگیری
لغت نامه دهخدا
(سْ / سِ مانْ، نَ وَ)
فالگیر. آن که دعوی پیشگوئی آیندۀ مردمان کند و از مترادفات این لفظ: طالعگیر. طالعگوی. و در تداول عامه سر کتاب بازکن باشد
لغت نامه دهخدا
(زَ)
خلاف دوربین. که مآل بین نباشد:
چشم را این نور (نور مستعار) حالی بین کند
چشم عقل و روح را گرگین کند.
مولوی.
دمبدم بر رو فتد هر جا رود
دیده و جانی که حالی بین بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
آخر بین، عاقبت اندیش فرجام بین مال اندیش: شخص مال بین و دور اندیش حقایق را با چشم عقل می نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طالب، خواستاران، دانشجویان، جمع طالبی به معنای وابستگان امام علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالعین
تصویر طالعین
دو جگر رگ جگر رگان تثنیه طالع دو رگ جگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع بینی
تصویر طالع بینی
تاخیره بینی پیشگویی عمل و شغل طالع بین فالگیری طالع گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع گیر
تصویر طالع گیر
طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع بد
تصویر طالع بد
بخت بد بخت ناساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع شدن
تصویر طالع شدن
بر دمیدن بر آمدن طلوع کردن برآمدن (آفتاب یا ستاره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم بین
تصویر عالم بین
آن چه همه جهان را بینند جهان بین: جام جهان بین
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به رآلیست آنکه حقیقت واقع را بیند، طرفدار مسلک واقع بینی رآلیست
فرهنگ لغت هوشیار
رمالی، غیب گویی، فال بینی، فالگیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رمال، فال گیر، غیب گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طلوع کردن، دمیدن، برآمدن
متضاد: غروب کردن، افول کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فال گرفتن، دیدن طالع اشخاص
فرهنگ گویش مازندرانی